.....

........

.....

........

حکایت علی و چاههای صبور مدینه بی حضور تو

اتاق خاموش است. صدایی به گوش نمی رسد. او بی حرکت خوابیده است . رو به سوی کعبه . او دختر نبی الله است ، ام ابیهاست ، بانوی بانوان جهان ، نازپروده پدر ، لطیفه ی مدینه .

او سیده اهل بهشت است، صاحب باغ فدک ، زخم خورده زخمهای کهنه کینه ، تنها یاور ولی خدا ، بی یارترین یار رسول .

ادامه مطلب ...

نمی دانم این

هر گاه با دیگران بودم خود را تنها می دیدم. تنها با خودم، تنها نبودم اما، اما اکنون

نمی دانم این "خودم" کیست؟ کدام است؟

ادامه مطلب ...

کوله بارت بر بند....


کوله بارت بر بند
شاید این چند سحر فرصت آخر باشد
که به مقصد برسیم بشناسیم خدا و بفهمیم که یک عمر چه غافل بودیم
میشود آسان رفت میشود کاری کرد که رضا باشد او
ای سبک بال
در دعای سحرت
هرگز از یاد نبر
من جا مانده بسی محتاجم . . .

ای خدا من لایق لطف و عطایت نیستم....

ای خدا من لایق لطف و عطایت نیستم

آگهم من بنده خوبی برایت نیستم

هر سحر از فعل روز خود خجالت می کشم

خوب می دانی که منظور رضایت نیستم

ادامه مطلب ...

لحظه های آخر انتظار

بوی ظهور در شامه ی جهان پیچیده است. صدای گام های کسی که آمدنی است در گوش گیتی طنین افکنده است. آینه ها تمام قد، به صیقل زنگارهای خویش ایستاده اند. نرگس ها طلایه دار لشگر انتظارند و ظهور فرزند عشق و مهربانی را لحظه می شمرند.


سروها بی قرار سرک می کشند و خط افق را پیوسته دوره می کنند.

ادامه مطلب ...

ای یار غلط کردی با یار دگر رفتی

ای یار غلط کردی با یار دگر رفتی
از کار خود افتادی در کار دگر رفتی

ادامه مطلب ...